بیانیهٔ کلان‌شهرِ یک

بیانیهٔ کلان‌شهرِ یک

آراز بارسقیان ـ دانیال حقیقی


سال‌هاست شیوهٔ تفکر روشنفکران و هنرمندان ایرانی در مقابل دیوارِ ایده‌های آرمان‌شهری از حرکت افتاده. همین مانع از شکل‌گیری هر روش واقع‌بینانه، خلاق و اثرگذار در متن جامعه شده است و کلیت فضا را در گردابی نهیلیستی گرفتار کرده. چنین بن‌بستی، بستری مناسب فراهم کرده تا کسانی که خود را جزو طبقهٔ دارندگان تشخص و اعتبار نمادین به‌حساب می‌آورند و مهره‌های میانی گماشته شده در فضای فرهنگی و منتفعان اقتصادی متورم شده، همگی خیال کنند فضا برای جولان شارلاتانیسم روشنفکری و هنری مناسب است و می‌توانند برتری و تشخص فرهنگی برای خودشان دست‌وپا کنند و از منافع اقتصادی هم که به همراه می‌آورد بهره‌مند شوند.

غوطه‌ور شدن در مطالب سراسر انتزاعی، استفاده از زبان‌های زمخت و به‌ظاهر تخصصی، جدا افتادن از جریان‌های واقعاً موجود جهانی، ندیدن وضع موجود و واقعیت جامعه ایرانی، گیر افتادن در حلقه‌های معیوب و بستهٔ شرکتی و صنفی و محفلی، دست‌وپا زدن در بن‌بست‌های شخصی و روان‌شناختی، همگی مواردی هستند که می‌توانند به توضیح بیشتر این فضای گرداب‌مانند کمک کنند. این حلقه‌های معیوب و بسته، روزگاری بنا بوده شبکه‌های پربازده‌ای باشند اما امروز تبدیل به زندان‌های شبه‌کُمونی شده‌اند و هرکسی که خیال بیرون زدن از آن‌ها را داشته باشد، به بدترین شکل منزوی و تنبیه می‌کنند.

وقت آن رسیده تا با صراحت و چشمی بازتر فضای گانگستری و هول‌انگیز پیرامون را ببینیم. فضایی که با هراس‌افکنی و گاهی با برچسب زدن‌های وقیحانه به دنبال حذف صداهای دیگران هستند. از طرفی اقتصادِ این فضای گانگستری در اختیار معدود نفرات صاحب اعتبار و گاه چند کسب‌وکار سوبسید بگیرِ خودمانی‌شده درآمده و همین محیط مناسبی برای رشد قارچ‌گونهٔ جرائم اقتصادی ایجاد کرده؛ از بدل اندازی‌های خُرد تا پول‌شویی‌های کلان. این بزرگ‌ترین آسیب دوران به فضای روشنفکری و هنری ماست.

امروزه دیگر هیچ موفقیتی واقعی نیست. بسیاری از تیراژها و نوبت چاپ‌های بالا و آمار تماشاگران و الخ، همگی جعلی هستند. این جعل آمار و آثار ارضای امیال شهرت طلبانه نوکیسه‌ها را هم ترتیب داده است. نوکیسه‌هایی که در فضای رانتی مدتی است به پول رسیده‌اند ولی در تمنای تشخص و متفاوت جلوه کردن نیز هستند.

در چنین شرایطی که گرگ را از میش تشخیص نمی‌توان داد، هیچ رویکرد مدرسه‌ای و برساخته‌ای که همچنان هم به دنبال القای چارچوب‌های بستهٔ سمت و سودار است، نمی‌تواند بن‌بست آرمان‌شهری روشنفکری و هنری را از بین ببرد. رویکردهای ساده‌لوحانه‌ای که همگی با برچسب‌هایی مانند «فقط کار کردن» و «رفتار حرفه‌ای» و «اعتدال» و «آهستگی و پیوستگی» و داشتن نگاه خونسرد و بی‌طرف تبلیغ می‌شوند.

برای این بن‌بست تنها یک راه وجود دارد. اینکه ما دوباره با تکیه بر توانایی فکری و عملی خودمان، علیه رویکردهای برساخته که همگی پاسدار سلیقهٔ نوکیسگان شده‌اند، اقامه دعوا کنیم. علیه رویکردهایی که همگی با حداقل کردن پیچیدگی زندگی روزمره و حداکثر کردن سانتی‌مانتالیزمِ تخیل در کارهایشان، به دنبال جا انداختن تمام و کمال زیبایی‌شناسی «رئالیسم کاپیتالیستی» هستند. بخش زیادی از میدان یافتن رشد و نمو این شکل از زیباشناسی، بر گردن ضعفِ آرمان‌خواهی‌های سودایی و نخ‌نمای صدساله گذشتهٔ تفکر ایرانی است. ما این آرمان‌خواهی‌های سودایی را به‌عنوان یک افیونِ ویرانگر و خودحذف‌کننده در روشنفکری ایرانی بازشناخته‌ایم. پس برگردن ماست که در این شرایط با فعال کردن نیروی درونی‌مان ضربات پی‌درپی‌ای بر تن شارلاتانیستمی وارد کنیم که بر فضای فکری‌مان چنبره زده است. چنین امری میسر نیست مگر به مدد ایمان درونی.

ما نه بازیکنان آزاد و دمدمی فضای فکری و هنری هستیم که هر دم حرف از کشفی تازه و آنارشیستی در عالم انتزاعی و فرسودهٔ افکار خود می‌زنند و نه عمله‌های دو آتشهٔ طرفدار چراغ سبز و چراغ سرخ.

ما با سرمایه فرهنگی بالا در جایگاهی ایستاده‌ایم که باید بی‌مماشات و بسیار فعالانه آن را دموکراتیزه کنیم و نقاب از چهره‌های مزور و خودبزرگوار پندارانی برداریم که در تمام این سال‌ها در اثر خلأ نیروی آگاه و دارای قوهٔ سنجشگری سلامت، باورشان شده کسی هستند و امکان حذف و اضافهٔ واحدهای فرهنگی و هنرمندان را دارند. این‌ها همگی مدیران میانی شاغل در بنگاه‌های فرهنگی و اقتصادی هستند و بلاغی‌کارهای شبه مَدَرسی که در آموزشگاه‌های هنری و شبه‌روشنفکری آزاد و هیئت‌های علمی پخش‌وپلاند.

این زوال افیون‌زده، کلیت فضا را در یک نهیلیسم هرز قرار داده و شارلاتان‌ها آشکارا در اقدامی ستیز‌جو و طبقاتی برای حفظ جایگاه‌های برساخته‌شان دست به هر کاری می‌زنند؛ نهیلیسمی که در شرایط فعال خود اثر هنری و فکری را تهی از هر امر اجتماعی ناظر به وضع موجود کرده تا از هر شکل زیباشناسی آلترناتیو و انتقادی خالی باشد و در حالت منفعلش هنرمندان و روشنفکران را در حاشیهٔ جامعه فرسوده و با امیدهای واهی آرمان‌شهری به حال خود رها کرده تا زمان را بیشتر و بیشتر از دست بدهند.

تمام این‌ها منجر به منتفی شدن امکانِ تصور و تخیلِ آینده‌ای روشن برای جامعه شده است. به خاطر همین باید با روش‌های روشنفکرانه و خلاقانه محصولات فکری‌ای تولید کرد که آینده را مجدداً بارگذاری کنند. تصویرها و ریتم‌ها و متن‌هایی که در جان و صورت بینشی بیافرینند برای طراحی کردن آینده. این آینده یک سری سایه‌های آرمانی روی دیوار غار نیست. بلکه چالشی است با امر واقعِ زمان حال برای پیدا کردن راهکاری به نفع ارزش‌های واقعی انسانی در آیندهٔ پیشِ رو، وگرنه نورِ انتهای غار نه شمعی است تابیده بر دیوار و نه بازتابی از تخیلات آرمان‌شهری سودایی روشنفکران و هنرمندان گذشته بلکه قطاری است که با سرعت تمام به سمت ما می‌آید.

فروردین ماه 1398

منتشر شده در روزنامه هفتِ صبح


Report Page